عجــــب حــــکـایتیــســـت...!
حواســـم را بـــه هــــر جــــا کــــه پـــــرت مـــی کـــنـم،
بـــاز هــــم کنـــــار تــــو مــی افـــتـــد
مــ ــن رای میدهــــم ...
بــــه کسے کــــه قــ ــول دهــــد ..
تمــــام خیابــــان هــــای ایــــن شهــــر،
و " خاطــ ــره هــــایــــش " راعــــوض
کنــــد .....!
خدایـــــــــــــا . . .
خدایـــــــــــــا . . .
زادگاه و تاریخ تولد هیچکس در هیچ نقشه و تقویمی نیست،
چرا که آدمها هر لحظه در تپش قلب کسانی که دوستشان دارند
متولد می شوند
معلمم به خط فاصله مى گفت :
خط تیره.........
خوب میدانست
فاصله ها چه به روزگار آدمها مى آورد.........!
وقتی که خانه نیستم کلید را دم پله اول زیر همان گلدان سفالی همیشگی گذاشته ام
رویایت اگر آمد پشت در نمی ماند
رو به رو را نگاه کردم،
میان جماعت تو را دیدم !
میان سنبلهها،
زیر تک درختی تو را دیدم !
در انتهای هر سفر،
در عمق هر عذاب،
در انتهای هر خنده،
سر برآورده از آتش (و) آب …
تابستان (و) زمستان، تو را دیدم !
در خانه،
در رویا،
در آغوشم تو را دیدم !
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند
پرهایش سفید می ماند،
ولی قلبش سیاه میشود.
دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است
مثل کبریت کشیدن در باد
دیدنت دشوار است
من ساده که
خلاف جهت آب شنا کردن را
مثل یک معجزه باور دارم
می کشم آخرین دانه کبریتم را
در ره باد
به امیدت
هر چه بادا باد!!!!
—————————————————————————————-
اگه یه روز رفتی و دیگه بر نگشتی بهت قول نمیدم
منتظرت بمونم اما ازت میخوام هر موقع بر گشتی یه شاخه گل روی قبرم بزاری
آنقدر زیبا دوستت داشتم که باورت نمی شد !!!!
آنقدر که در بهت و ناباوری گفتی ...
همه چیز را فراموش کن !
حال آنقدر زیبا و ساده...
همه چیز را فراموش کرده ام.....
که باورت نمیشود